ابنباذش ابوالحسن علی بن احمد انصاری غرناطیاِبْنِ باذِش، ابوالحسن علی بن احمد بن خلف محمد انصاری غرناطی (شوال ۴۴۴-۱۳ محرم ۵۳۸ق/۱۰۵۳-۱۳ نوامبر ۱۱۳۳م)، ادیب، لغتشناس، قاری، راوی ، محدث و نحوی جیانیالاصل است. ۱ - ریشه کلمهریشه کلمه باذش مبهم است. ابن ابار [۱]
ابن ابار محمد، المعجم فی اصحاب القاضی الامام علی الصدفی، ج۱، ص ۲۸۶، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م.
که این لفظ را «بیذش» نیز شنیده است، و معادل آن را در عربی «رجلان» (= پیاده یا سرباز پیاده) دانسته است. با توجه به اینکه در زبان لاتین لفظ Pedes به همان معنی است، و احتمالاً لفظی شبیه به این کلمه لاتینی در اندلس آن زمان به کار میرفته، معنایی که ابن ابار به دست داده است، دور از صواب نمینماید. ۲ - شهرت پدر و پسرابوالحسن و پسرش هر دو به «ابن باذش» شهرت یافتهاند، از این رو در منابع متأخر برای تمییز آنان از یکدیگر پدر را «ابن باذش اول» و پسر را «ابن باذش ثانی» خواندهاند. [۲]
خوانساری محمدباقر، روضات الجنات، ج۱، ص۲۶۰، تهران، ۱۳۸۲ق.
[۳]
قمی عباس، الکنی و الالقاب، ج۱، ص۳۲۷، به کوشش محمد هادی امینی، تهران، ۱۳۹۷ق.
[۴]
مدرس محمدعلی، ریحانة الادب، ج۷، ص۴۰۳، تبریز، ۱۳۴۶ش.
۳ - اساتیدابوالحسن به خصوص نزد ابوعلی غسانی و همچنین نزد استادان دیگری از جمله ابوعلی صدفی، عبدالحق بن عَطیّه در زمینه ادب و لغت و نحو درس خوانده و از آنان روایت کرده است. علاوه بر این از محضر استادان بسیاری چون ابوبکر محمد بن هشام مصحفی، ابوخالد عبدالله ابی زمنین، ابوعبدالله بن عبدالرحیم، یحیی بن ابراهیم اللواتی، محمد بن سابق صقلی، ابوبکر مرادی، ابوالاصبغ بن سهل و ابوالقاسم نعم خلف ابن محمد بن یحیی انصاری سود برده [۵]
ابن بشکوال خلف، کتاب الصلة، ج۲، ص۴۲۵، قاهره، ۱۹۶۶م.
[۶]
ابن فرحون ابراهیم، الدیباج المذهب، ج۲، ص۱۰۷-۱۰۸، به کوشش محمد الاحمدی ابوالنور، قاهره، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م.
[۷]
ابن جزری محمد، غایة النهایة، ج۱، ص۵۱۸، به کوشش گ برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
و اسامی آنان را در برنامج خویش برشمرده بوده است. برنامج او اینک در دست نیست، اما ابن ابّار (ه م) آن را در اختیار داشته و به نقل از آن نوشته است [۸]
ابن ابار محمد، المعجم فی اصحاب القاضی الامام علی الصدفی، ج۱، ص ۲۸۶، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م.
که ابن باذش، استاد خود ابوعلی غسانی را ارج نهاده و گفته است که در ۴۷۳ق/۱۰۸۰م در غرناطه وی را ملاقات کرده و نزد او درس میخوانده است. ابن ابار سپس میافزاید که نزدیکترین استاد وی صدفی بوده، اما در نسخهای از برنامج که وی دیده، ذکری از ابوعلی صدفی نیافته و از این باب در شگفت شده است، تا آنکه بعدها بخشی از کتاب را به دست آورده که در آن مختصراً از وی یادی رفته بوده است. ۴ - جایگاه علمیابن باذش را یگانه روزگار خویش دانسته [۹]
ابن فرحون ابراهیم، الدیباج المذهب، ج۲، ص۱۰۷-۱۰۸، به کوشش محمد الاحمدی ابوالنور، قاهره، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م.
و او را به استادی و مهارت و کمال و نیز دانش بسیار در وجوه قرائات، علم رجال ، ادب و لغت، همچنین به زهد و پارسایی ستودهاند. [۱۰]
ابن بشکوال خلف، کتاب الصلة، ج۲، ص۴۲۵، قاهره، ۱۹۶۶م.
[۱۱]
ابن فرحون ابراهیم، الدیباج المذهب، ج۲، ص۱۰۷-۱۰۸، به کوشش محمد الاحمدی ابوالنور، قاهره، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م.
[۱۲]
ضبی احمد، بغیة الملتمس، ج۱، ص۴۱۹، قاهره، ۱۹۶۷م.
[۱۳]
ابن جزری محمد، غایة النهایة، ج۱، ص۵۱۸ - ۵۱۹، به کوشش گ برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
گفتهاند در علوم دیگری نیز متبحر بوده و خطی خوش داشته است. [۱۴]
ابن فرحون ابراهیم، الدیباج المذهب، ج۲، ص۱۰۷-۱۰۸، به کوشش محمد الاحمدی ابوالنور، قاهره، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م.
[۱۵]
قفطی علی، انباه الرواة، ج۱، ص۲۲۷، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/ ۱۹۵۰م.
اما تبحر ابن باذش، بیشتر در نحو بود و به گفته ضبی [۱۶]
ضبی احمد، بغیة الملتمس، ج۱، ص۴۱۹، قاهره، ۱۹۶۷م.
وی از بهترین حافظان الکتاب سیبویه بود. ابن ابار [۱۷]
ابن ابار محمد، المعجم فی اصحاب القاضی الامام علی الصدفی، ج۱، ص ۲۸۷، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م.
میگوید: «از ابوالحسن بن باذش شنیدم که میگفت نحویان اندلس ۳ نفرند، یکی ابوعبدالله بن ابی العافیه، دیگری ابومروان بن سراج یا پسرش ابوالحسین بن ابی مروان، اما در مورد نفر سوم سکوت اختیار کرد؛ گویا میخواست نام خویش را ذکر کند»، نکته جالب آنکه پسرش نیز بر همین عقیده بود و خود را یکی از ۳ نحوی بزرگ اندلس میشمرد. ۵ - شاگردانبسیاری از مشاهیر ادب و نحو نزد ابن باذش درس خوانده یا از وی روایت کردهاند. از آن میان اینان را میتوان نام برد: فرزندش ابوجعفر ابن باذش، دامادش ابوعبدالله نمیری، ابوالقاسم بن بشکوال، ابوالفضل ابن عیاض، قاضی حسن بن هانی لخمی، ابوالعبس احمد بن محمد بن محمد بن سعید انصاری اندلسی، ابوطاهر، محمد بن یوسف بن عبدالله ابن ابراهیم تمیمی مازنی، ابوجعفر عبدالرحمان بن احمد ازدی، ابن قصیر، ابوبکر رزق، ابو ولید بن دباغ و گروهی دیگر. از جمله این راویان ابوالفضل بن عیاض در حق استاد خود گوید که وی در علم پیشرو بود و هرگز از طلب آن باز نمیایستاد و در این راه رنج هر سفری را بر خود هموار میکرد. علاوه بر سفرهایی که برای استفاده از درس ابوعلی غسانی به قرطبه داشت، یک بار نیز در پی ابوعلی عامه به مرسیه سفر کرد و از او روایت شنید و کتبی را نزد او خواند. در این سفر پسرش نیز با وی همراه بود. [۱۸]
ابن ابار محمد، المعجم فی اصحاب القاضی الامام علی الصدفی، ج۱، ص۲۸۷، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م.
[۱۹]
نباهی مالقی ابوالحسن، تاریخ قضاة الاندلس، ج۱، ص۱۱۰، به کوشش لوی پرووانسال، قاهره، ۱۹۴۸م.
[۲۰]
مقری تلمسانی احمد، ازهار الریاض، ج۳، ص۱۵، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
۶ - درگذشتابن باذش در غرناطه وفات یافت و فرزندش در مسجد جامع همان شهر بر وی نماز خواند. جمعیتی انبوه بر جنازه او گرد آمدند و تا شبانگاه به علت کثرت جمعیت کار دفن میسر نگردید. حتی بر اثر ازدحام تابوت وی شکست و فرزندش گوید: هرگز ندیده بودم که مردم تا بدان حد گریسته باشند. [۲۱]
ابن ابار محمد، المعجم فی اصحاب القاضی الامام علی الصدفی، ج۱، ص۲۸۷، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م.
۷ - آثارهمه کتابهایی که به ابن باذش نسبت دادهاند در علم نحو است. اما از آن مجموعه تنها شرح الجمل زجاجی به جای مانده است. به نسخهای از آن در کتابخانه طلعت اشاره شده است. [۲۲]
جامعه، خطی، ج۳، ص۲۲۴.
[۲۳]
جامعه، خطی، ج۲، ص۲۲۴.
ابن باذش همین کتاب را به طالبان علم تدریس میکرد. یکی از شاگردان او به نام علی بن موسی از شرح استاد بر کتاب الجمل تعلیقی تدارک دیده بوده که میان نحویان اندلس شهرت داشته است. [۲۴]
ابوحیان غرناطی محمد، تذکرة النحاة، ج۱، ص۵۵۱، به کوشش عفیف عبدالرحمان، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۷.۱ - آثار محو شدهکتابهای دیگر او که فقط نامی از آنها بر جای مانده عبارتند از شرحی بر اصول ابن سراج در نحو [۲۵]
ابن فرحون ابراهیم، الدیباج المذهب، ج۲، ص۱۰۸، به کوشش محمد الاحمدی ابوالنور، قاهره، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م.
[۲۶]
سیوطی، بغیة الوعاة، ج۲، ص۱۴۳، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
شرح بر الایضاح فی النحو ابوعلی فارسی؛ شرح بر الکافی فی النحو احمد بن محمد نحاس؛ شرح بر الکتاب سیبویه؛ شرح بر المقتضب من کلام العرب ابن جنی. [۲۷]
ابن فرحون ابراهیم، الدیباج المذهب، ج۲، ص۱۰۸، به کوشش محمد الاحمدی ابوالنور، قاهره، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م.
[۲۸]
سیوطی، بغیة الوعاة، ج۲، ص۱۴۳، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
[۲۹]
حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص۲۱۲، استانبول، ۱۹۴۱م.
[۳۰]
حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۱۳۷۹، استانبول، ۱۹۴۱م.
[۳۱]
حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۱۴۲۸، استانبول، ۱۹۴۱م.
[۳۲]
حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۱۷۹۳، استانبول، ۱۹۴۱م.
۷.۲ - اشعارابن باذش را کسی به شاعری وصف نکرده است، با اینهمه، ۸ بیت درباره الایضاح از او نقل کردهاند که در آنها خواننده را به حفظ این کتاب ترغیب کرده است [۳۳]
سلفی احمد، اخبار و تراجم اندلسیة، ج۱، ص۲۶-۲۷، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۳م.
[۳۴]
قفطی علی، انباه الرواة، ج۲، ص۲۲۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/ ۱۹۵۰م.
سیوطی نیز دو بیت دیگر از اشعار او را نقل کرده است. [۳۵]
سیوطی، بغیة الوعاة، ج۲، ص۱۴۳، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
۸ - فهرست منابع(۱) ابن ابار محمد، المعجم فی اصحاب القاضی الامام علی الصدفی، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م. (۲) ابن بشکوال خلف، کتاب الصلة، قاهره، ۱۹۶۶م. (۳) ابن جزری محمد، غایة النهایة، به کوشش گ برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م. (۴) ابن فرحون ابراهیم، الدیباج المذهب، به کوشش محمد الاحمدی ابوالنور، قاهره، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م. (۵) ابوحیان غرناطی محمد، تذکرة النحاة، به کوشش عفیف عبدالرحمان، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م. (۶) جامعه، خطی. (۷) حاجی خلیفه، کشف الظنون، استانبول، ۱۹۴۱م. (۸) خوانساری محمدباقر، روضات الجنات، تهران، ۱۳۸۲ق. (۹) سلفی احمد، اخبار و تراجم اندلسیة، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۳م. (۱۰) سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م. (۱۱) ضبی احمد، بغیة الملتمس، قاهره، ۱۹۶۷م. (۱۲) قفطی علی، انباه الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/ ۱۹۵۰م. (۱۳) قمی عباس، الکنی و الالقاب، به کوشش محمد هادی امینی، تهران، ۱۳۹۷ق. (۱۴) مدرس محمدعلی، ریحانة الادب، تبریز، ۱۳۴۶ش. (۱۵) مقری تلمسانی احمد، ازهار الریاض، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م. (۱۶) نباهی مالقی ابوالحسن، تاریخ قضاة الاندلس، به کوشش لوی پرووانسال، قاهره، ۱۹۴۸م. ۹ - پانویس
۱۰ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن باذش ابوالحسن»، ج۳، ص۹۳۴. |